۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

هنوز باورم نمی شود…



بنده که خیلی نمی دانم و خیلی هم خود را عالم و دانشمند در نظر نمی گیرم. هر چند که خیلی هم بی اطلاع نیستم. اما در حال حاضر ما ایرانی ها کماکان در حال تکرار اشتباهات قدیمی خود هستیم. در دو سوی یک خط قرمز ایستاده ایم و بر سر همدیگر فریاد می کشیم. این یکی می گوید خانه پدری جای شورش بر علیه … نیست و آن یکی می گوید اگر به من اجازه ندهی آرام آرام کار خودم را بکنم شورشی خواهم کرد آن سرش ناپیدا! این خواجه عبدالرحمن غریب ما هم که از خوابی بس بلند و تاریخی دوباره سر برداشته از بنده که خواجه عبدالقادر می باشیم می گوید که خواجه باور کن که اتفاقی جدید کماکان نیافتاده. به باور وی این خاک بعد از کورش کبیر گرفتار چند مشکل اساسی است. می گوید همین کار را هم در زمان ساسانیان کرده ایم، گویا یکبار هم در آن زمان از خواب برخیزیده بوده. می گوید حکایت آن کفشگر که حاضر شد هزینه جنگ آن پادشاه را بپردازد تا در مقابل فرزندش از یک کاست به کاست دیگر برود هم مشابه همین وضعیت بوده. نقل می کند که ماها که الان زیست می کنیم بعضی بازمانده اسکندریم و بعضی دیگر از نوادگان تموچین و مابقی عرب هستیم و هنوز هم مانند اجداد بزرگوارمان حضور یکدیگر را در این ملک برنمی تابیم. می گوید که این مشکل ناشی از تبار ما است. به قول خواجه طوسی :
ز ترک و تازی و عجم                نژادی بس عجب آمد پدید
بهرحال که این مطالب فرمایشات ایشان بود و بدلیل عدم تسلط نامبرده در درج مطالب بر روی صفحه کلید رایانه ما بجای ایشان قبول زحمت کردیم و اما عقاید ما…
خودمانیم عجب فرمایشات پرمغزی کرد این عبدالرحمن؟ نکند راست می گوید؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر