۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

خنده بر هر درد بی درمان دواست

این جمله را حتماً همه شنیده ایم. شاید خیلی بجا و بیشتر از آن نابجا مصرف شده باشد. جالب است که در کشوری هستم و بسر می برم که افرادی که زمانی فکر می کردند متحد و همراه یکدیگرند الان دور از هم در دو طرف یک خط قرمز ایستاده اند و بشدت با هم درگیرند.
جنبش نافرمانی مدنی بلاشک یک و فقط یک مؤسس دارد و آن هم مهاتما است. چرا باید الان هنوز در کشوری که خود را بسیار محور عالم می داند از نافرمانی مدنی استفاده کنیم؟ آیا استفاده از این روش اثبات نمی کند که ما از همین هندی هایی که بعضاً مسخره شان می کنیم حدود 100 سالی عقب هستیم؟
امروز سر زدم به دنیای اینترنت و چند وبلاگ خوب برای خواندن صید کردم که الان می توانید ببینیدشان. فعلاً فقط این وبلاگ ها را می خوانم و مهم نیست کسی وبلاگ مرا می خواند یا نه؟ مهم این است که از نوشتن این وبلاگ و خواندن آن وبلاگ ها لذت می برم.
در مورد لینک هایی که گذاشته ام بدیهی است که هیچ انتظاری از نویسندگان وبلاگ ها ندارم که متقابلاً به این وبلاگ لینک بدهند. دوام و بقای این لینک ها هم بستگی دارد به اینکه کماکان از خواندن آن ها لذت ببرم.
خواجه عبدالرحمن به این خواجه که ما باشیم می گوید که مدتی است از سیر و سیاحت دست برداشته ای و کنج عزلت گزیده و با آن جعبه جادوی مرتب مشغول شانه کردن انگشتان خویش هستی. قطرات اشکی که بر محاسن شریف این خواجه می دود بسیار تأثرآور است وشنیدیم که صبح در سرای شخصی اش به درگاه مصطفی(ص)استغاثه می نمود که عبدالقادر از شر جادوان نجات یابد. ما نیز امیدواریم که عبدالرحمن بتواند با این عصر و زمانه همساز شده و بیش از این با ترسیدن و تعجب نمودن از مظاهر تمدن خود و مارا آزار ندهد و نیز خنده ما را درنیاورد.
امروز در باغ در حال تفرج بودیم. متوجه تغیر ما شد. جلو دوید و عذر آورد که هر امری در داخل منزل داشته باشیم انجام می دهد اما از خروج از سرای عبدالقادر معذورش بدارم که آن وسایل عجیب و غریب و آن مردمان عجیب تر آن بیرون او را می ترسانند. می گفت تازه فهمیده اصحاب کهف چه عذابی می کشیده اند و اگر بخاطر حس وظیفه شناسی اش نسبت به خاندان عبدالقادر نبود از خداوند می خواست او را دوباره به خوابی طولانی فرو ببرد. این سرجهازی خاندان نمی داند اگر قصه اش نقل زبان ها شود از اصحاب کهف قدیمی تر و شاید عجیب تر باشد که آن ها فقط یکبار خوابیندند و بیدار شدند و بعد نیز برای همیشه ناپدید شدند اما اجداد این حقیر قرن هاست که از فیض وجود عبدالرحمن بهره برده و عذاب کشیده اند همزمان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر